رویا زدگی شکست : پهنه به سایه فرو بود.
آن برتر : به کنار تپه شب رسید.
آوای گیاه : از شب ریشه سر چشمه گرفتم ، و به گرداب آفتاب ریختم.
ای نزدیک : در نهفته ترین باغ ها ، دستم میوه چید.
ای همه سیماها : در سرای ما زمزمه ای ، در کوچه ما آوازی نیست.
برتر از پرواز : دریچه باز قفس بر تازگی باغ ها سر انگیز است.
بی تار و پود : در بیداری لحظهها
بیراههای در آفتاب : ای کرانه ما ! خنده گلی در خواب ، دست پارو زن ما را بسته است.
تارا : از تارم فرود آمدم ، کنار برکه رسیدم.
خوابی در هیاهو : آبی بلند را می اندیشم ، و هیاهوی سبز پایین را.
در سفر آن سوها : ایوان تهی است ، و باغ از یاد مسافر سرشار.
دروگران پگاه : پنجره را به پهنای جهان می گشایم:
دیاری دیگر : میان لحظه و خاک ، ساقه گرانبار هراسی نیست.
راه واره : دریا کنار از صدف های تهی پوشیده است.
روزنهای به رنگ : در شب تردید من ، برگ نگاه !
سایبان آرامش ما، ماییم : در هوای دو گانگی ، تازگی چهره ها پژمرد.
شاسوسا : کنار مشتی خاک
شب همآهنگی : لبها می لرزند. شب می تپد.جنگل نفس می کشد.
شکست ترانه : میان این سنگ و آفتاب ، پژمردگی افسانه شد.
طنین : به روی شط وحشت برگی لرزانم،
غبار لبخند : می تراوید آفتاب از بوته ها.
فراتر : می تازی ، همزاد عصیان !
کو قطره وهم : سر برداشتم:
محراب : تهی بود و نسیمی.
موج نوازشی، ای گرداب : کوهساران مرا پر کن، ای طنین فراموشی!
میوه تاریک : باغ باران خورده می نوشید نور .
نزدیک آی : بام را برافکن ، و بتاب ، که خرمن تیرگی اینجاست.
نیایش : نور را پیمودیم ، دشت طلا را در نوشتیم.
همراه : تنها در بی چراغی شب ها می رفتم.
پرچین راز : بیراهه ها رفتی، برده گام ، رهگذر راهی از من تا بی انجام ، مسافر میان سنگینی پلک و جوی سحر !
گردش سایهها : انجیر کهن سر زندگی اش را می گسترد.
گل آئینه : شبنم مهتاب می بارد.
نظرات شما عزیزان:
|